جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان
جامعه شناسی

جامعه شناسی

نظریه پردازان

عدالت از نظر جامعه شناسی

عدالت اندیشه ای است که بر توزیع اخلاقاً توجیه پذیر پاداش ها یا کیفر ها دلالت می ورزد. خلاصه این که عدالت در این خصوص است که به هر شخصی آنچه که شایسته آن است داده شود. عدالت در این مفهوم را می توان نسبت به توزیع هر کالایی در جامعه اعمال کرد آزادی ،حقوق ،ثروت و... مع الوصف از آنجا که مبانی توزیع عادلانه ممکن است تا حد زیادی متفاوت باشد عدالت را می توان یک نمونه کامل مفهوم کلی اساساً مورد مناقشه تلقی کرد. با این حال می توان بین دو برداشت آیینی( رویه ای ) و ماهوی از عدالت قایل از عدالت قایل به تفکیک شد. عدالت آیینی یا عدالت شکلی به نحوه دست یافتن به نتایج و در نتیجه قواعد حاکم بر رفتار و فعل و انفعال انسان اشاره دارد . برای نمونه ، هر نتیجه از یک مسابقه ورزشی حاصل می شود تا زمانی می توان عادلانه تلقی کرد که چنین نتیجه ای در اثر اعمال قواعد منصفانه ای که مورد داوری قرار گرفته بدست آمده باشد. در مقابل عدالت ماهوی یا عدالت عینی در ارتباط با محتوا و ماهیت خود نتایج است این نوع عدالت را می توان در اندیشه که مجازات می یابد متناسب با جرم باشد مشاهده کرد؛ به عبارت دیگر مجازات ها می باید فی نفسه متناسب و توجیه پذیر باشند

زندگی و اندیشه برزگان جامعه شناسی

http://s5.picofile.com/file/8148859042/Scanitto_2014_10_31_001.jpg

کتاب پیش رو زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی از مهم ترین کتاب های جامعه شناسی در خصوص نظریه های جامعه شناس است کتاب نوشته لوئیس کوزر ترجمه محسن ثلاثی و انتشارات نشر علمی میباشد. این کتاب جز کتاب های ارشد در همه ی گرایش های علوم اجتماعی میباشد شما دوستان و علاقه مندان به این کتاب می توانید با درخواست هر مطلب در این کتاب متن خود را دریافت کنید


این کتابـــ...

فصل اول : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / اگوست کنت

فصل دوم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / کارل مارکس

فصل سوم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / هربرت اسپنسر

فصل چهارم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / امیل دورکبم

فصل پنجم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / جورج زیمل

فصل ششم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / ماکس وبر

فصل هفتم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / تورشتاین وبلن

فصل هشتم : اندیشه /زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده/چارلزهورتن کولی       دانلود

فصل نهم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / جورج هربرت مید

فصل دهم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / رابرت ازراپارک

فصل یازدهم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده / ویلفردو پارتو

فصل دوازدهم : اندیشه / زندگی / زمینه فکری / زمینه اجتماعی / چکیده /کارل مانهایم


ماکس وبر و میزاث ایده آلیسم

از زمان کانت سنت ایده آلیستی آلمان مرز مشخص میان مرز انسانی و جهانی و طبیعی برکشیده بود. کانت چنین می اندیشید که انسان به عنوان یک شناخته عینی و یک موجود جسمانی در جهان پدیده ای شرکت می کند اما وجه تمایز انسان نه جسم بلکه روحش است.وبر پرورده ی همین سنت آلمانی بود گرچه بسیاری از اصول عمده ی این سنت را رد کرده بود در میان معاصران وبر سه شخصیت عمده بودند که بر تفکر او تاثیر گذار بودند ویلهلم ویندلباند(1848-1915 ) و هاینریش ریکرت (1863-1936 ) فیلسوفانی که از مکتب فلسفی ماربورگ یا مکتب نو کانتی جنوب غربی آلمان بودند و فیلسوف و مورخ فرهنگی ویلهلم دیلتای ( 1833-1911 ) که در دانشگاه برلین تدریس می کرد . این مردان از طریق انتقال آیین های کانتی کلاسیک به وبر در پوشش نو بر او تاثیر داشتن و نیز به او این فرصت را دادند که روش شناسی ویژه اش را بپروراند حتی اگر این روش شناسی با برخی از آموزش های آنان مغایرت داشته باشد . دیلتای و نیز نو کانتیان دیگر در مبارزه با طبیعت گرای و مادی اندیشی در علوم انسانی بسیار جدی بودند و از وجه تمایز علوم انسانی دربرابر آنچه رفض اثباتی اش می خواندند سرسختانه دفاع می کردند با این همه آنها در راهیافت ها و راه حل هایشان با یکدیگر اختلاف داشتند.

زمینه فکری نورشتاین وبلن

با کمی ساده اندیشی می توان گفت که آثار وبلن تحت تاثیر دوشخصیت نا همخوان یعنی اسپنسر و بلامی نوشته شده اند ضمن آنکه از کارل مارکس هم در این میان نقش گرفته است وبلن راهیافت تکاملیش را در مورد علوم اجتماعی از هربرت اسپنسر و داروین اتخاذ کرده است . وبلن شاید بیشتر از هر نظریه پرداز سوسیالست دیگری و حتی مارکس با الهام از بلامی به رد انتقاد بی سامانی رایج تولید سرمایه داری و بصریت به یک جامعه برنامه ریزی شده و معقولانه سازمان گرفته، دست یافته بود.

بلامی در اثر خود،نظامی را که بحران ها و رکودهای بازرگانی متناوب می آفریند و زندگی اقتصادی را مختل می کرد وبرای اکثریت مردم بیکاری و محرومیت به بار می آورد بیزار بود ومورد حمله قرار می داد.

باید یادآور شد که وبلن و همسر نخستین او آرمانشهر سوسیالیستی او را پس از انتشار خوانند، آنچه بیشتر وبلن را شیفته بلامی کرده بو برخلاف بیشتر آرمانشهر نویسان به فراگرد ماشینی اعتقاد نداشت .


روش شناسی توماس هابز

هابز از نخستین فیلسوفان بزرگ جدید بود که به نظریه سیاسی رهیافتی عملی نشان داد. او در جوانی تحت تاثیر فرانسین بیکن، که برانگیزانده او به علوم طبیعی بود، قرار گرفت و مطالعه در علوم طبیعی و فیزیکی رهیافت هابز به سیاست را تعیین کرد. پایه تفکر او ماتریالیستی بود و روش ایوکلید (اقلیدس) او را جذب کرد

هابز پس از آشنایی با هندسه، آن را به دلیل دقت روش، علم واقعی دانست. او نوشت: «هندسه تنها علمی است که تاکنون خداوند را آنقدر خوش آمده که آن را به بشریت عطا کرده است.» راز هندسه این است که نخست قضیه­های ساده را در نظر می­گیرد، آنها را حل می­کند و سپس به مسائل پیچیده­تر می­پردازد. بنابراین، هندسه قضیه­ای را از قبل مسلم نمی­داند. هابز گمان می­کرد با روش استنتاج، که در هندسه معمول است، می­توان به روابط علت و معلولی میان پدیدارها پی برد. او کوشید احکام ریاضی را در مورد مفاهیم فلسفه و علوم اجتماعی به کار ببرد. برای مثال، در تعریف استدلال گفت: «استدلال همان حساب کردن است؛ روش جمع و تفریق کردن نتایج اسم­های عام که برای نشانه­گذاری و بیان اندیشه­های خود اختیار می­کنیم،» به عبارت دیگر «یعنی به دست آوردن نتایج از تعریف­ها، و با کاربرد این روش، علم یعنی شناخت نتایج، یا شناخت بستگی یک کار به کار دیگر.» در عین حال هابز از تفاوت میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی آگاه بود و بنابراین در کاربرد احکام ریاضی به علوم اجتماعی خیلی اصرار نکرد

 


هابز به پرسش بزرگ زمان خود توجه داشت: آیا به اتکای قوه عقل بشر می­توان اجتماعی همبسته ایجاد کرد یا نه؟ هابز به این پرسش آشکارا پاسخ مثبت داد. او تحت تاثیر انقلاب علمی، که نوید می­داد جامعه را می­توان به روشی دوباره نظم داد که به انسان زندگی تازه دهد و بهتر از هر زمان دیگر کند، و همه اینها هم بر اساس دانش علمی صورت گیرد، معتقد بود که بیشتر رنج و اندوه بشر نتیجه روش نامناسب و غیرعلمی است که در جامعه­های سیاسی گشته متداول بوده است. به نظر هابز گرفتاری­های سیاسی اروپا دو منشاء در گذشته­ها داشتند: فلسفه ارسطو، و کلیسای کاتولیک. او در لویاتان نوشت: «فلسفه پوچ مدرسی ارسطو چیزی جز یک سلسله واژه­های نامعمول و عجیب نیست.» و گفت که بسیاری از آموزش­های سرنوشت­سازد کلیسا، که پایه­های قدرت آن را هم به وجود می­آورند، اوهام و خرافات هستند. هابز در مخالفت با گستردگی فلسفه ارسطویی در اروپای سده هفدهم گفت که هدف او این است که مردم را آگاه کند تا نگذراند از آنها بهره­برداری شود و در لویاتان نوشت: «ارسطو در رواج بخشیدن به پوچی­های بزرگ» سهم داشته است و فلسفه او ،یعنی ارسطو، «مردم را با واژه­های توخالی از اطاعت از قوانین کشورشان بازمی­دارد... و آنها را می­ترساند.»

هابز نظر دکارت را می­دانست و می­پذیرفت که روش ریاضی را می­توان برای حل مسائل علوم دیگر به کار برد. او در این مورد شاید به سبب کم بودن دانش ریاضی خود، بیشتر از دکارت امیدوار و معتقد بود که اگر بتوان مانند روش ریاضی، ساده­­ترین فرضیه­ها را به عنوان پایه­ای به کار برد که بر اساس آن، گام به گام، ساختار پیچیده­تری ساخت، می­توان یک علم جامع ایجاد کرد.

هابز به کاربرد روش استقرایی و تجربه­گرایی مشهور شده بود. او می­اندیشید گذشته -که از دسترس بررسی تجربی دور شده است- یا درس­های تاریخ به طور کلی بی­ارزش است. هابز به ندرت با اشاره به تاریخ استدلالی را مطرح کرد. لویاتان در اساس پر از تعریف­ها و تجربه­های بسیار نزدیک متقاعدکننده است. هابز تقریبا به کل نظریه­ها روی آورد و از واقعیت­های مشخص تاریخ، یا از تجربه نسل­های گذشته چندان سود نبرد. او می­گفت ساختن یک دولت مستلزم عملی کردن قواعد و اصول معینی است که اعتبار علمی، و بنابراین ابدی دارند، پس عقل بیش از تاریخ قابل اتکاست